خاطرات من وعشقم

ساخت وبلاگ
روزا پشت سرهم سپری میشد ومنم منتظربودم که مهسام بتونه بره دانشگاه آخه به گفته ی خخانوم جونم اینطوری بیشتر میشد باهم درارتباط باشیم وباهم حرف بزنیم،یا میشه گف که با دانشگاه رفتن همسرم مهسای من مستقل تر میشد وبیشتر بهم زنگ میزد واس میداد گذشت وگذشت تاعشق من رف به شهری که قراربود دانشگاه اونجا به تحصیل بپردازه  هردومون از این موضوع کاملا خوشحال و خرسند بودیم وهی وقت وبی وقت بهم زنگ میزدیم،اس میدادیم واز حال همدیگه جویا میشدیم میگفتیم ومیخندیدیم،عشقم از خوب بودن و حال وهوای دانشگاهش بهم میگف ومیشد احساس رضایت رو دروجود همسرم ببینم وحس کنم به خاطرهمین منم وقتی مهسامو خوشحال میدیدم شاد میشدم ولی این روزای خوب  طول زیادی نکشید نمیدونم این احساس منه یا دست سرنوشته که مارو تو این وضعیت قرار داده هنوز یه ماه نشده که کلاسای خانومم  شرو شده که ورق کاملا برگشت واز همونی که میترسیدم داره یواش یواش اتفاق میوفته انگار مهسام از حرفیدن باهام خسته شده یا حسم بهم میگه که مهسای من که همه زندگیمه داره بزور ومجبوری باهام میحرفه الان وضعیتی پیش اومده که برگشته تو روم وایستاده ومیگه که ابوالفضل وقتی باه خاطرات من وعشقم...ادامه مطلب
ما را در سایت خاطرات من وعشقم دنبال می کنید

برچسب : گلایه از سرنوشت, نویسنده : balasivaghasio بازدید : 161 تاريخ : چهارشنبه 19 آبان 1395 ساعت: 0:55

خیال میکردم که دیگه سختیامون به پایان رسیده خیال میکردم که دیگه همش پیشم میمونه ودیگه چیزی نمیتونه مارو ازهم دیگه جدا کنه همش پیش خودم فک میکردم که دیگه نمیذارم مهسام ازم دورباشه آخه تا اونجایی که یادمون میاد همش ازهمدیگه بنا به دلایلی دور افتادیم از گرفتن گوشیش توسط باباش وارومیه رفتن من وسرباز شدنم گرفته تا الان که عشق یکی یدونم  دانشگاهه خدایا فک نمیکنی این همه که از هم دور بودیم بسمون باشه؟ خدای خوبم این همه دلتنگی ودربه دری کافی نیس؟ عوض اینکه بعد این همه سال بهم نزدیک بشیم داریم دورتر میشیم دوری عاطفی نه ها دوری جغرافیایی به مهساییم قول دادم خاطرات من وعشقم...ادامه مطلب
ما را در سایت خاطرات من وعشقم دنبال می کنید

برچسب : آهنگ فک کن از هیدن,اهنگ فک کن از زدبازی, نویسنده : balasivaghasio بازدید : 145 تاريخ : شنبه 10 مهر 1395 ساعت: 6:02

قلبت که بی نظم زد از همیشه عاشقتری اشکت که بی اختیار ریخت از همیشه  دلتنگتری ، شبت که با درد گذشت  از همیشه درگیرتری ، از چی برات بگم وقتی نگفته هام با درد عجین شده ، حس میکنم دلم غمگین ترین دل روی زمین شده ، روزا که میگذرن اما محاله که حسم عوض بشه ، آخه هرشب یه ذره شعر روح خرابمو سمت تو میکشه ، از تپش های نامنظم قلبم ،  از اشکای پی در پی که امونم نمیدن ، از خنده های الکی که بعدش جاشو میده به یه بغض کهنه و دردناک ، یا از  شروع اوج درگیری با خودم  باتو ، با بحث های بیخود و لجبازی های الکی که میکنم و آخرشون  همیشه تو مقصر بودی ، یا از حرفای بی ربط و نامربوطی ک خاطرات من وعشقم...ادامه مطلب
ما را در سایت خاطرات من وعشقم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : balasivaghasio بازدید : 184 تاريخ : يکشنبه 28 شهريور 1395 ساعت: 3:40

 مینویسم این بار با لذت انتظاری که به سر آمد آنگاه خوشحالی مرا در برگرفت ، و مرا به وجد آورد تا قلم به دست بنویسم تا بماند و باشد برای  یادآوری این روزهایمان و نشان دادنش برای ثمره زندگی من و تو .... بعد از اون همه سختی ها و اتفاقات عجیب، ناراحت کننده و کمی دشوار، چیزی مشخص شد ، چیزی در من مشخص شد ، ناگهان نوری در وجود من تاریکی ای را روشن کرد ، من قسمتی لطیف تر و سخت جان تر از خودم را دیدم  دیدم که می توانم ماه ها با دغدغه ای زیست کنم و از آن جان سالم به در ببرم ، دیدم که میتوانم از ترس مرگ نخوابم و زنده بمانم. دیدم که می توانم به روی مشکلی که فشار می آورد،  ف خاطرات من وعشقم...ادامه مطلب
ما را در سایت خاطرات من وعشقم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : balasivaghasio بازدید : 166 تاريخ : يکشنبه 28 شهريور 1395 ساعت: 3:40

 ساعت از نیمـه شب گذشتـه   تو جام غلت میـخورم  خواب بـه چشمم نمیاد  حتی آثارشم درمن هویدا نیس  از همیشـه هوشیارترم انگار  گوشیمو برمیدارم  بی هوا میرم رو عکست  زوم میکنم رو چشات  چشایی که پر از مهربونی و خواستنـه  تو لباس سربازیم تو جذاب ترین و خواستنی ترین پسرک دنیایی  لبامو میچسبونم رو صفحه گوشیم  اما ...  این صفحه  سرد کجا و اون پیشونی داغ تو کجا  آہ سردی از نهادم برمیاد چقـدر بدون آقای عشق ، زندگیم تاریک و بی رنگـه  ذهنم داره خاطرات رو کندو کاو میکنه  به جاهای خوبش که میرسم لبخند ژکوندی  میاد رو لبام و بعد که به خودم میام میبینم که  نیستی آقای من خاطرات من وعشقم...ادامه مطلب
ما را در سایت خاطرات من وعشقم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : balasivaghasio بازدید : 239 تاريخ : يکشنبه 28 شهريور 1395 ساعت: 3:40

قطره های بارون خودشونو درشت و محکم میکوبیدن به شیشه اتاقم  بااینکه زیر بارون نبودم  ولی صورتم خیس بود  خیس از اشک   چونم از شدت گریه میلرزید  نزدیکه یه ماهه که از آخرین دیدارمون گذشته بود با مرور این اعداد و ارقام  دوباره قطره های اشک چکید رو صورتم  اشکایی که داغ بود   گرم بود و خبر از یه دلتنگی بزرگ رو میداد  آسمونم برای من غصه دار بود  و هم چنان میبارید خیلی دلتنگ ابوالفضل بودم  و با آوردن اسمش چشام تر میشد  دیگه کاسه صبرم لبریز شده بود   باید میدیدمش ... گل امید تو دلم جوونه زد  لبام به خنده وا شد  قلبم عجیب تند میزد   تندتر از همیشه  توی دلم غوغایی خاطرات من وعشقم...ادامه مطلب
ما را در سایت خاطرات من وعشقم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : balasivaghasio بازدید : 166 تاريخ : يکشنبه 28 شهريور 1395 ساعت: 3:40

حس نوشتن ک بهم دس بده دیگه ساعت و زمان حالیش نیس دیگه نباید منتظر لحظه ها و اتفاقای خاص و ناب بود برا نوشتن ، دلتنگی ک امون آدمو ببره شاید بشه با نوشتن چن سطری آرومش نکرد ولی خب برا دل خوشی دلمم که شده مینویسم این بار  حال و حوای نوشتن ندارم امروز ، فقط هرچی رو ک ذهنم هجی کنه میارم رو صفحه ... آقایی من میدونستی ،خیلی قبل تر از تو من سرباز شدم سربازنگاهت...سرباز قلبت..... خاکی..گرسنه خسته..خواب آلود....  عزیزدلم من خود سربازتم... سربازچشمای پاکت... تاابد خودم نگهبانی وکشیک چشمات رو میدم....  من سرباز توام ، ببین آش خوری چقد بهم میاد....  ببین چه آشی از دلتنگی واسم پخ خاطرات من وعشقم...ادامه مطلب
ما را در سایت خاطرات من وعشقم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : balasivaghasio بازدید : 158 تاريخ : يکشنبه 28 شهريور 1395 ساعت: 3:40